lördag 17 oktober 2009

شعرس از واسیلا گارنت ترجمه انوشیروان سرحدی

نرم و آسان
مثل اینکه می خواهی بیدار کنی
خاطره ای را از روزگار دیگری
سنگ های سرد را نوازش می کنی
می گویی:کار از کار طبیعت دیگر گذشته است

حتی کلاغها هم
به جنوب رفته اند

حالا فقط آنهایی زنده می مانند
که رؤیا می بینند