fredag 22 februari 2008

چشم های سیمونه

چشم های سیمونه داستانی است از گراتزیا دلددا وترجمۀ بهمن فرزانه که نشر ققنوس آن را در سال 1380
منتشر کرده است داستان عشقی است نافرجام میان ماریانا که دختری است زمیندار ومتمول، از خانواده ای مذهبی
وسیمونه که جوانی است یاغی
ماریانا را از کودکی به عمویش که کشیش است وتنها زندگی می کند ، می سپارند به امید اینکه وارث ثروت عویش بشود
وچنین نیز می شود پس از مرگ عمو،ماریاناصاحب املاک فراوان می شود ویکه و تنها با نوکرش در ملک اربابی زندگی می کند
سیمونه در نوجوانی، نوکر خانۀ ماریانا بوده است ولی حالا چند سالی است که یاغی شده است وبه کوه زده است
او روزی از پناهگاه خود بیرون می آید ماریانا عاشق او میشودعشق مرز طبقاتی را درهم می شکند قرار می شود سیمونه که دستش به خون آلوده نیست ، خود را تسلیم کند وبا ماریانا ازدواج نماید اما این ازدواج صورت نمی گیرد چونکه سباستینو پسر عموی ماریاناهم دل در گرو عشق او داردسرانجام بر اثر حسادت، سباستینو با گلوله ای سیمونه را از پای در می آورد
سالهابعد از این ماجرا ماریانا با پسر یک ارباب آشنا می شود وتنها بدین خاطر با او ازدواج می کند که چشم هایش شبیه چشم های سیمونه است
من داستانهای دیگری هم از این نویسنده خوانده ام.قهرمانان داستانهای دلددا بیشترشان مذهبی هستندو درگیر وسوسه های مذهبی
به مراد خود نمی رسندزیرا خواست های انسانی شان با مذهب تضاد دارد فضای داستانهایش مذهبی است ولی داستانهایش جذاب وپرکشش وخواندنی هستند

Inga kommentarer: